نفسم حتی فکر با تو نبودن داغونم میکنه
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:3 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
دلم
پُر است
پُر پُر پُر
آنقدر که گاهی
اضافه اش از چشمانم میچکد
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:2 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:1 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
פֿــدآیــــآ بـــﮧ تـ ـو سپــــرבمــــشـَــــــ آمـــــآ یــــﮧ פֿــواهشــــــے ازتــ دارمـــ
اگه یــﮧ ـ روزے یــﮧجایــــی بغــــل یــﮧ غریبــــــﮧمســـــت مســـــت بـــــاشـــه بــ בـ جورےیــ ـآבـ مــــטּ بنــــدازشــ
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 14:0 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
این روزها زیادی ساکت شده ام
حرفهایم نمی دانم چرا به جای گلو ؛
از چشمهایم بیرون می آیند ...
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:58 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
دنیا سه اصل دارد:
1)خاطرات
2)غم
3)عشق.
با اولی زندگی کن،دومی را به خاطر سومی تحمل کن.
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:57 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
تکرار هرچیزی خسته کنندست
اما تو مثل نفسی که تکرارت تضمین زندگیمه
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:57 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
امشب به تک تک ستاره ها سر زدم اما هیچکدوم تو نبودی
وقتی به اخرین ستاره رسیدم در گوشم گفت:
اونی که دنبالش میگردی ماهه نه ستاره
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:56 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
هنگامی کــه مُــردم،
تکــه يخــی بــر روی خــاکــم بگــذاريــد،
هــر روزه بعــد از طلــوع آفتــاب!
تــا بــا آب شــدنــش روی خــاکــم،
گمــان کنــم کــه
کسی کــه مــن بــه يــادش بــودم
بــه يــادم گــريــه مـی کنــد ...
مهمان ناخوانده ی قلبم…
بمان…
بمان، که ماندنت را سخت دوست دارم…
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:53 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
برای همه خوب باش...
اونکه فهمید، همیشه کنارته و بیادت...
اونکه نفهمید...
یه روز میفهمه که دیره...
و فقط دلش برای خوبیات تنگ میش ه.....!
نوشته شده در جمعه 14 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 13:28 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
سوزش شلاقی که بیدارم کند
بهتر از نوازش دستی ست که خوابم کند
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:14 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
این روزها می گذرند….
ولی من به این سادگی
از این روزهای تلخ نمی گذرم...
با خود می اندیشم واژه ی عذر خواهی گاهی چه غریب است و چه بی رحم ...
گاهی نیز مرحمی بر قلب های غریب ...
این روزها میگذرد ....
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
ز مرگم هیچ نمی ترسم اگر دنیا سرم ریزد،
از این ترسم که بعد از من گلم را دیگری بوسد
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
یه جـآیے باید دسـتـِ آدمـآ رو بکشے
نـِگه شـوטּ دارے ؛
صورتـشوטּ رو میوטּ دستـآتـ مُحـکـم بگیرے
بگے : بـبـیـטּ ...
مـטּ دوستـتـ دآرم ، نــــرو !
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:11 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:10 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس میکنی
به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است
شهاب هیچوقت از شکستن ستاره ایی به وجود نخواهد امد شهابــ تنها عشقیس که بوده و پایدار میماند
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:9 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
عشق نمی پرسه تو کی هستی؟ عشق فقط میگه: تو ماله منی .
عشق نمی پرسه اهل کجایی؟ فقط میگه: توی قلب من زندگی می کنی .
عشق نمی پرسه چه کار می کنی؟ فقط میگه: باعث می شی قلب من به ضربان بیفته .
عشق نمی پرسه دوستم داری؟ فقط می گه: دوستت دارم …
ع شق نمی پرسه چرا دور هستی؟ فقط میگه: همیشه با منی .
نوشته شده در پنج شنبه 13 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 12:7 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
قابل توجه اون دسته از پسرایی که عقده ای شدن و همه چیو به شوخی میگیرن
یه نفر اومده بود توی وبلاگ و نظر داده بود و گفته بود: آیا کسی با تو دوس میشه؟؟!!
آره دوس میشن...چرا که نه؟
دوس دخترایی داشتم و دارم که همه ی پسرا آرزو دارن داشته باشن..
این عکس یکی از دوس دخترام...ستاره جوووون
جون مادرت دختر به این جلفی و خوشکلی دیده بودی؟؟؟؟؟
پس ضر زیادی نزن و دوس دخترمو ببین تا چشات در بیاد..
تازه این یکی از دوس دخترامه... فکرشو بکن بقیه دوس دخترام چجورین!!
این عکس را دیروز ظهر توی خونمون انداختم... با لپ تاپ اومده بود تا فیلم عروسی خواهرشو بهم نشون بده و.....
نظر یادت نره!!!
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:25 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 7 comment
دوستـــــــــــــــ دارم عشق منــــــــــــــــی ،همــــــــــــــــــــه کســــــــــــــــــــــــم
♥♥ همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه کســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم ♥♥
دوستـــــــــــــــ دارم با تــــــــــــــــو فقـــــــــــط هــــــــــــم نفســــــــــــــــــــــــــم
♥♥ هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم نفســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم ♥♥
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:22 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
آسمانـــــــــــــ را ستــــــــــــاره زيبـــــــــــــا ميكنــــــــــــد
باغـــــــــــــــــــــ را گلــــــــــــــــــــ
عشقـــــــــــــــــــ را محبتــــــــــــــــ
چشمــــــــــــــــــ را اشكـــــــــــــــــ
و دلــــــــــــــــــ مـــــــــــــــــــا را يــــــــــــاد تـــــــــــــــو
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:21 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
ــــا دوبـــــاره دیــــ❤ــــدنــــت . . .
ایــــن تخـــ❤ـــــت خـواب را وارونـــــه خواهـــــم خوابیــــــد!
خیانــــت اســــت به تـــــ❤ــــو ..
ســـــر بر ڪنار "خیالـــ❤ـــت" گذاشـــــتن !
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:19 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
در خیـــالـمــــ پشتــــِ سـرتــــ آبــــ ریـخـتـمـــ...
نـ ه بـرایـــــِ اینــکـ ـه بـرگـردیــــ!!
آبـــ ریـخـتـمـــ...
تـا پـاکــــ شـود
هـرچــ ه ردّ پـایــــِ توسـتـــــ از زنــدگـــ ــــی
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:17 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
ב نبالــ کسے نیستمـ کہ وقتے میگمـ
میرمـــ میگہ : نـــرو !
کسے رو میـخوامــ کہ
وقتے میگمـ میرمـــ
میگہ:صبــــــر کـטּ.منمـ باهات میامــ
+ تنـهـــا نــــ ♥ ــــرو... +
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:16 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
نترس
اینجـــا تاریک نیست
اینجـــا جاییست رویایی مخصوص تو
اینجا
پشیمان نمیشوی
بدون ترس در آن قدم بُگذار
فقط کمی ترک دارد
اینجـــا قلب من است !
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
عشق یه چیز کور نیس!
عشق باید روشن باشه!
عشق اصلا تو روشنایی جوونه میزنه!
عشق از سر ناچاری نیس!
عشق باید خودش یه چاره باشه!
عشق میدون عمل وسیعی لازم داره!
عشق زمان لازم داره!
اون که تو یه جای کوچک ویه زمان کوتاه به وجود میاد عشق نیس!
اون کسی که میره تا عاشق بشه به عشق نمیرسه!عشق باید خودش یه چاره باشه!
اون پسر یا دختری که منتظره مثلا عصری از خونه بیاد برون تا یکی رو ببینه
یا
یکی بیاد طرفش تا عاشق بشه بعدش تو اتاق بشینه اهنگ بزاره و گریه کنه
دنبال عشق نمیگرده میخواد بازی کنه
میخواد بگه که مثلا من بزرگ شدم!!!
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:7 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
در دادگاه عشق
قسمم قلبم بود
وکیلم دلم بود
وحضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان
قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد
محکوم شدم به تنهایی و مرگ
در کنار چوبه دار از من خواستند که اخرین خواسته ام را بگویم و من گفتم به تو بگویند
*دوستت دارم*
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:5 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
این هم از یک عمر مستی کردنم
سال ها شبنم پرستی کردنم
اما دل زهر جدایی را بخور
چوب عمری با وفایی را بخور
اما دل دیدی ماتت کردو رفت
خنده ای بر خاطراتت کردو رفت
من که گفتم این بهار افسره نیست
من که گقتم ای دل بی بندو بار عشق یعنی رنج یعنی انتظار
شیر باشی عشق موشت میکند موش باشی عشق ماتت میکند
اه عجب کاری بدستم داد دل هم شکستو هم شکستم داد ...
نوشته شده در چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:2 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
حتما بخون... پشیمون نمیشی
با سلام خدمت دوستای عزیزم
راستشو بخوای قصه ی امروز از اینجا شروع شد که..
من و یکی از دوستام که خیلی دیوونه و عاشق هستیم 2 ساله که باهم توی یک مدرسه درس میخونیم اما خیلی اذیت میشیم...
واسه اینکه یه مدرسه دخترونه نزدیک مدرسه ی ماست و همشون آمار میدن..
منو دوستمم که ماشالا خیلی خوش هیکل و خوشگل و خوش تیپیم!!!!!!!
امروز بدترین روز بود..قلبم افتاد توی شلوارم..
یه دختره خیلی به من آمار میداد و یه دختر دیگه هم به دوستم آمار میداد...
داشتیم تصمیم میگرفتیم به کدومشون شماره بدیم که دوستم شروع کرد به چرت و پرت گفتن! میگفت من خیلی تنهام تورو خدا بیا بریم دنبال همون دختره که به من آمار میده و....
خلاصه افتادیم دنبالشون...3 نفر بودن..
از هرطرف رفتن ماهم دنبالشون رفتیم تا اینکه آقا پلیسه ما را دید و به طرز خیلی خفن اومد و منو دوستمو به زور سوار ماشین کرد و خلاصه رفتیم کلانتری...
دوستم میگفت آقا غلط کردیم...گوه خوردیم...
پلیسه خیلی آشغال و عقده ای بود... گفت غلط کردی مزاحم ناموس مردم شدین و...
منو دوستم اونقدر گریه کردیم که دیگه از چشمامون خون میومد!!
اما حتی یه ذره دلش نسوخت و کوتاه نیومد..
میگفت پدرتونا در میارم... یه مشت مزاحم خیابونی مثله شما باید ریختن توی این خیابونا و هر غلطی میخوان میکنن...
خلاصه میکنم... از ما تعهد گرفتن (اثر انگشت.. آدرس خونه..آدرس مدرسه..شماره شناسنامه و...) و بعد از یه عالمه سیلی که بهمون زدند گفتن زنگ بزنید تا خانوادتون واستون لباس بیارن (آخه خداییش لباس منو دوستم خیلی خیلی خیلی جلف و زننده بود)
بعدشم بلایی به سر ما آوردن که من دیگه گوه بخورم دختر بازی کنم...
دیگه از همه پلیس ها میترسم... ریدم به این جامعه ی تخمی...
نظر یادتون نره
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 21:1 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 2 comment
هیــــــــــــــــــــــــــس!
ساکت!
یه کف مرتب به افتخارش …!
چه با احساس منو گذاشت و رفت …
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:38 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:33 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
هر چقدر
عطـــرت را عوض کنی
باز هم تنـــت،
بوی کثیف خیـــانت را میدهد…
عزیز لعنـــتی ام …
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:31 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
هر چند ،
نمی دانم خواب هایت را با که شریک می شوی
اما هنـــوز ،
شریک تمام بی خوابی های من تویی …
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:30 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
از تو عبور میکنم ، فقط نگاه میکنی
من اشتباه میکنم ، تو هم گناه میکنی
ازم عبور میکنی ، ببین، سقوط میکنم
به من نگاه کن ، بزن ، فقط سکوت میکنم
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:29 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:
چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.
و گفت:
دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان .
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:26 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
از تو
خلاصه کردم
ای کاش می شد
یک بار بگویم ” دوستــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت دارم ”
ای کاش فقط
تنها همین یک بار
تکرار می شد!
نوشته شده در سه شنبه 11 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 20:24 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
نشانی ام را اگر خواستی....
همینجـــــــــــــــــــاست....
پشت مانیتوری که نمیتواند تورا ب من برساند....
نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:12 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
دلتنگی همون مکثیه ک رو اسمش میکنی وقتی شماره های گوشیتو میای پایین....:(
+ببخشید میدونم عکسش ربطی ب موضوع نداره:دی
++یعنی این حسیه ک هر شب دارما!!!
نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:10 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
نوشته شده در شنبه 8 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 18:59 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
با یک شکلات شروع شد . من یک شکلات گذاشتم کف دستش . او هم یک شکلات گذاشت توی دستم .
من بچه بودم ، او هم بچه بود . سرم را بالا کردم . سرش را بالا کرد . دید که مرا می شناسد . خندیدم .
گفت : « دوستی م ؟» گفتم :«دوست دوست...
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 9:1 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
یعنی رو به رویــــــــم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانـــم را،
آن دستمال خشک بی احساس پاک کنـــــد!
حســــــرت...
یعنی شانه هایت دوش به دوشـــــــم باشد
اما نتوانــــم از دلتنگی به آن پناه ببـــــــرم
حســــــرت...
یعنی تــــو که در عین بـــــــــودنت
داشتنت را آرزو می کنــــــــم...!
حســــــرت...
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:59 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:56 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
نگـــــــران نباش،
حــــال مـــن خـــــــوب اســت بــزرگ شـــده ام …
دیگر آنقـــدر کــوچک نیستـم که در دلــــتنگی هـــایم گم شــــوم
آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش ” زندگیست ”
آمــوختــه ام که دیگــر دلم برای ” نبــودنـت ” تنگ نشــــود…
راســــــتی، بهتــــــــــر از قبل دروغ می گویــــم…
” حــــال مـــن خـــــــوب اســت ” … خــــــوبِ خــــوب
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:55 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
میزند باران نفرت به شیشه ....... حکم قلبم را نوشتن تنهایی تا همیشه
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:51 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
تنهایی ...
این واژه را بلندترین شاخه ی درخت خوب میفهمد.
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:50 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
با چتر باشم یا بی چتر فرقی نمیکند....
بی دوست خیس بارانم..
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:48 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
دست بر شانه هایم میزنی تا “تنهایی” م را بتکانی
به چه می اندیشی ؟ تکاندن برف از روی شانه آدم برفی
تو شب ساکت و برفی ته کوچه تک و تنهاست
با تموم انتظارش چشم به راه صبح فرداست
به سپیدی خیره مونده می خواد آسمون بخنده
توی فردای خیالیش رو تن خسته و سردش
دونه های برف میشینه اگه آدمک بخوابه
خواب خورشید رو میبینه عشق خورشید توی قلبش
داره آشیون می سازه نمی دونه پای این عشق
داره عمرشو می بازه نمی دونه چتر آفتاب
هستیشو ازش می گیره آب میشه تو دست خورشید
توی تنهایی میمیره صبح فردا ته کوچه
ساکت و سرده و خالی اون طرف تر روی برفا
مونده چشمای ذغالی...
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:43 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
گفت :
قول بـــده ...
گفتم چه قـــولی؟
گفت :
که هر وقت یاد من افتادی بخــــندی ...
رفــــت ...
همه فکر کردن اونقدرا هم دوســش نداشتم
که فقط خندیــــدم...
که همــــش خندیدم...
نوشته شده در جمعه 7 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 8:42 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
گا هــــــــــــــــــــــی اونقدر دلتنگ میشی که فقط
میخواهی ببینیش.....حتـــــــــی با کس دیگه ای!!
نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:41 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| 1comment
ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ﺑــﻪ ﺩﺍﺷــﺘﻦ ﭼﯿــﺰﯼ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﻧﺪﺍﺷــﺘﻨﺶ ،
ﺑــﻪ ﺑــﻮﺩﻥ ﮐﺴــﯽ ﻭ ﺳــﭙﺲ ﺑــﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧــﺶ ،
ﺗﻨــﻬﺎ ﻋــﺎﺩﺕ ﻣﯿــﮑﻨﻢ ،
ﺍﻣــﺎ ﻓــﺮﺍﻣــﻮﺵ ... ... ﻧــﻪ !
نوشته شده در پنج شنبه 6 مهر 1391برچسب:
,
ساعت 19:39 به قلم ✪بــــهـــراد✪
|| comment
صفحه قبل 1 ... 8 9 10 11 12 ... 19 صفحه بعد